شبکه چهار - 18 مرداد 1398

امام باقر (ع) و ققنوس "آگاهی" که از خاکستر برخاست

به مناسبت سالگشت شهادت امام باقر علیه السلام _ دفتر نشر آثار مقام معظم رهبری _ مشهد _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. در جلسه‌ی قبل پایان بحث از سیره‌ی سیاسی امام سجاد(ع) را به آغاز بحث از سیره‌ی سیاسی تربیت شده‌ی مکتب فکری ایشان امام محمد باقر(ع) گره زدیم و در آن‌جا اشاره کردیم که در واقع هر روش و استراتژی که هر یک از ائمه‌ی اهل بیت(ع) پیش گرفتند یک ارتباط کاملاً منطقی و منطق مبارزه با سیره‌ی سیاسی امام پیش از خود و زمینه‌سازی منطقی برای ادامه‌ی فعالیت و مبارزه به رهبری امام پس از خود داشتند. یعنی گرچه هدف الهی بود، مبنا توحیدی بود، این مبارزه تماماً مبتنی بر معنویت و توکل بود اما در عین حال همه چیز محاسبه شده و منطقی بود. با شناخت شرایط مکان و زمان، دوست و دشمن، فرصت‌ها و تهدیدها، اعم از بالفعل و بالقوه بود. خود این‌که ما در عرصه‌ی سیاست و غیر سیاست منطقی عمل کنیم، یعنی یک منطق قابل توضیح داشته باشیم در بستر تفکر توحیدی و با انگیزه‌ی صد درصد معنوی، محاسبات مادی رعایت بشود، خودش یک پروژه‌ی منحصر به فردی است که در اغلب دوره‌های تاریخی توسط اغلب مبارزان حتی آن‌هایی که در جبهه‌ی حق بوده‌اند به درستی رعایت نشده است. این نکته‌ی اول است. یعنی وقتی که گفته می‌شود زندگی سیاسی امام باقر(ع) تداوم منطقی مبارزات سیاسی امام سجاد(ع) است، همه‌ی این نکاتی که عرض کردم در ضمن همین تعبیر می‌آید که این ادامه‌ی منطقی سیره‌ی قبلی است. بسترسازی‌هایی که امام سجاد(ع) کردند، در آن شرایط سختی که به بخشی از آن اشاره کردیم که شیعه بعد از حوادث خونین کربلا که همه‌ی خط قرمزها زیر پا گذاشته شد و شمشیر را علیه اصل دین از رو بستند. اما این‌که دعوت شیعی بتواند پس از آن ماجراها دوباره سر بر دارد و همین‌طور بعد از سرکوب‌ها و قتل عام‌ها و قیام‌های سرکوب شده مثل قیام نهضت «حره»، مثل نهضت «توابین»، مثل نهضت «مختار» که همه‌ی این‌ها با فاصله‌های نه چندان طولانی سرکوب شدند و بعد از آن ظرف چند سالی که امام سجاد(ع) تحت نظر و تحت مراقبت کامل بودند که مبادا دست از پا حرکت بدهند و هر کاری گزارش می‌شد و برخوردهای خشن می‌شد. در این شرایط و درست زیر دید و تیر دشمن بتوانند با آن همه سخت‌گیری‌های خلفا دوباره این نهضت را احیا کنند و این پرچم بالا برود و نه فقط در کوفه و مدنیه که مرکز شیعه بود و همه را ترسانده و کشته بودند، دوباره این شعله‌ها روشن بشود و دوباره از زیر خاکستر آتش بیرون بزند. بلکه در نقاط مختلف دیگر از حجاز، مکه تا خراسان ایران، نهضت‌هایی منعقد بشود و جنبش‌های علوی فعال بشود. این کار بزرگی بود که امام سجاد(ع) کردند و حتی توانستند تشکیلات شیعه را که بعد از کربلا متلاشی شده بود تا حدی که امام سجاد(ع) فرمودند دیگر در تمام حجاز و مکه و مدینه تعداد کسانی که بتوانیم روی آن‌ها حساب کنیم اعم از نیروهای عملی و نظری 20 نفر هم نیستند. بعد از کربلا همه را کشتند یا تبعید کردند یا مخفی شدند یا فرار کردند و بقیه را هم ترساندند و یک عده را هم خریدند و یک عده‌ای را هم به شک انداختند که آیا کار حسین بن علی(ع) افراطی نبود؟ آیا درست بود که ایشان خودش را به کشتن بدهد؟ از یک تشکیلات 20 نفره‌ی شیعه به تعبیر امام سجاد(ع) شرایط ظرف سی سال به جایی رسید که امام باقر(ع) این تشکیلات را از این طرف تا یمن و حجاز و از آن طرف تا ایران و خراسان به تدریج گسترش دادند. این یک کار بسیار مهمی است که در زمان امام باقر(ع) و به دست ایشان اتفاق می‌افتد و طوری می‌شود که این‌ها به عنوان یک اپوزسیون سرکوب شده‌ی اقلیت که به عنوان برانداز و خائن و بی‌دین از طرف حکومت فاسد بی‌دین معرفی شده‌اند شناخته می‌شوند. حالا خواهم گفت که در یکی از بازداشت‌های امام باقر(ع) که ایشان را از مدینه به شام و سوریه بردند که ایشان را تهدید کنند و مستقیماً بترسانند و همان‌جا ایشان را اعدام و شهید کنند که یک ماجرایی دارد که انشاالله اگر برسیم عرض می‌کنم. امام باقر(ع) فضا را به شکلی در آوردند که یک جنبش تشکیلاتی سیاسی که رهبر آن از جمله برادر امام باقر(ع) جناب «زید» است شکل می‌گیرد که رهبر همین شیعیان زیدی است. زید اسلحه را به دست گرفت و پرچم و کتاب را امام باقر(ع) به دست گرفت. از آن طرف امام باقر(ع) پنهانی و علنی به جنبش‌های مسلحانه‌ی علوی خط می‌دادند و کمک می‌کردند ولی می‌گفتند من حمایت علنی نمی‌کنم. از آن طرف امام باقر(ع) یک جنبش ادبی و شعری به راه انداختند و در مقابل شاعران درباری و هنرمندان حکومت فاسد که با زر و زور توجیه زر و زور می‌کردند و تزویر فرهنگی ایجاد می‌کردند قرار می‌گرفتند. حالا به یکی از این شاعران و برخورد او با امام باقر(ع) اشاره می‌کنیم. امام باقر(ع) در کنار این‌ها و در برابر این‌ها یک جنبش ادبی و هنری و شعری ایجاد و رهبری کردند که هنرمندان مجاهد مثل «کمیت اسدی» و آن قصائد «هاشمیات» او که این شعرهای انقلابی او مثل شمشیر می‌شکافت و جلو می‌رفت و مشروعیت قلابی حاکمیت را فروپاشی می‌کرد و یک جنبش از احساسات و استدلال و سوال بین نسل‌های جدید برگزار می‌کرد. باید گفت امام باقر(ع) در کنار این یک جنبش علمی تأسیس و ایجاد کردند که در مسجد النبی در مدینه که امام سجاد(ع) مجبور بود زیرزمینی و مخفی جلسات 15 و 10 نفره داشته باشد، شرایط بعد از چهار دهه به جایی رسیده که امام باقر(ع) علنی به مسجد النبی می‌آیند و درس و بحث و سخنرانی‌های فرهنگی و علمی صورت می‌دهند و این صدا می‌پیچد و افراد و رجال بزرگ با گرایش‌های مختلف خودشان را به مدینه می‌رسانند که سر درس ایشان شرکت کنند یا با ایشان گفتگو کنند. از «ابو حنیفه» بگیرید تا «طاووس یمانی»، تا «قتاده» و «ابن دعامه». این در حالی است که تا چند وقت پیش کسی جرئت نمی‌کرد اسم اهل بیت(ع) را بیاورد ولی حالا درس رسمی ایجاد می‌شود و این‌ها می‌آیند. کسانی هم که جهت‌گیری شیعی و امامت ندارند در عین حال آوازه‌ی دانشمند امام باقر(ع) باعث می‌شود که بیایند. حالا آن‌ها می‌گفتند امام باقر(ع) یک نابغه است. این‌که یک نابغه‌ی بزرگی در رشته‌های مختلف علمی پیدا شده که قوی‌ترین حرف‌ها و آخرین نظریات را بحث می‌کند و دیدگاه‌ها و مکاتب مختلف را دقیق می‌شناسد و تحلیل می‌کند و در 7، 8 عرصه مبانی جدیدی را تئوریزه می‌کند. از آن طرف هم دستگاه حکومت یک مقدار مغرور شده بود و با خود می‌گفت ما همه را سرکوب کرده‌ایم و قوی‌ترین تهدید ما هم که علوی‌ها بودند را تار و مار کردیم و در جبهه‌ی خارجی هم وضع خوبی داریم. «عبدالملک مروان» نزدیک به 20 سال به عنوان یک ابرقدرت جهان در داخل و خارج یک حکومت دیکتاتوری داشت و دیگر منازعی برای خودشان نمی‌دیدند و با خود می‌گفتند همه‌ی سرها را کوبیدیم و همه‌ی شعله‌های مبارزه را خاموش کردیم و دیگر خطری ما را تهدید نمی‌کند. یک مقدار هم وا دادند و به خصوص بعدی‌ها که آمدند کسانی بودند که خیلی لازم نبود جنایات و تلاش زیادی بکنند تا به حکومت برسند. بلکه حکومت را به ارث برده بودند. مثل بچه سرمایه‌داری بودند که پدرش میلیاردها سرمایه را دزدیده، ولو به سختی باشد، آدم کشته و دزدیده و جنایت کرده ولی این بچه که می‌آید مال حرامی را که پدرش با زحمت به دست آورده مفت مفت به دست می‌آورد و لذا این‌ها چون هزینه نپرداخته بودند کم‌کم احساس امنیت کامل می‌کردند و در عیاشی و فسق و فجور و مشروبات الکلی  و قمار و زنا و روابط جنسی آلوده و پول‌پرستی فرو رفته بودند و آن حساسیت سیاسی را نداشتند و یک مقدار کند و خرفت شد. یعنی وقتی یک قدرتی به اوج منحنی می‌رسد معمولاً وا می‌دهد و سست می‌شود. وقتی این‌جا هست می‌خواهد بالا برود و بیدار است و حواسش جمع است. حالا چه در مسیر حق باشد و چه در مسیر باطل باشد. هزینه می‌دهد و سعی می‌کند کم‌تر هزینه ببرد و محاسبه می‌کند. اما وقتی به آن بالا رسید فرق می‌کند. به خصوص وقتی کسی باشد که از اول آن بالا بوده و از پایین به بالا نیامده است خیلی قدرش را نمی‌داند و فسق و فجور علنی و زیاد می‌شود و از همین‌جا هم کم‌کم سقوط قدرت و پایین آمدن و منحنی نزول آن شروع می‌شود. امام باقر(ع) پروژه‌ی امام سجاد(ع) را چنان زیبا ادامه دادند و میوه‌های آن سه، چهار دهه مقاومت را به بار نشاندند و پرورش دادند که این میوه‌ها به خصوص در زمان امام صادق(ع) چیده شد و آن اتفاق عظیم پیش آمد که از اهل بیت(ع) به جز امیرالمؤمنین(ع) مجموعاً 60 هزار و خرده‌ای حدیث رسیده که بیشترین حدیث از امام صادق(ع) است. یعنی نزدیک به 37، 38 هزار حدیث برای امام صادق(ع) است. بیش از نیمی از احادیث برای امام صادق(ع) است. از بقیه‌ی ائمه‌(ع) معمولاً 3، 4 هزار حدیث یا دو هزار و حتی هزار حدیث رسیده است و کم‌تر از همه از امامین عسگرین هست که چون از همان اول در زندان بودند و رابطه‌ها کلاً قطع بود و هر دو بزرگوار را زود شهید کردند. شاید کم‌ترین حدیث از این دو بزرگوار باشد که مثلاً 500 حدیث با کمی بالا و پایین از آن‌ها رسیده است. بیشترین حدیث هم از امیرالمؤمنین علی(ع) است. غیر از امیرالمؤمنین علی(ع) بیش از نیمی از احادیث شیعه از امام صادق(ع) است. چرا؟ چون این دورانی است که ثمره‌ی تلاش‌های امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) بعد از کربلا زمینه را به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آماده کرده و بنی‌امیه در زمان امام صادق(ع) به دست ایرانی‌ها و خراسانی‌ها سقوط می‌کند و بنی‌عباس بر سر کار می‌آیند که شعار «بنی عبدالمطلب» را می‌دهند و می‌گویند ما جزو طالبین هستیم. خود این سقوط رژیم و آغاز یک رژیم دیگر و این دوره‌ی انتقال فضای سیاسی و فرهنگی را باز می‌کند و زمینه‌هایی که امام باقر(ع) چیده‌اند در این زمان محصول می‌دهد و یک مرتبه یک انفجار معرفتی و سیاسی اتفاق می‌افتد. این‌که می‌گویند شیعه‌ی جعفری شاید به این علت است که بیشترین احادیث از امام جعفر صادق(ع) است و شکل‌گیری مرزبندی بین فقه و کلام شیعه با بقیه‌ی مذاهب اسلامی در زمان امام صادق(ع) به طور شفاف‌تری اتفاق می‌افتد. چون تا قبل از آن بیشتر دوران مبارزه‌ی مخفی است. در زمان امام صادق(ع) فضا به این دلائل باز می‌شود و این استفاده صورت می‌گیرد و مسیر را چند گام به جلو می‌برند. امام باقر(ع) در دو حوزه دو استراتژی را پیگیری می‌کنند. در حوزه‌ی سیاسی کادرسازی مخفی و توسعه و تعمیق تشکیلات اهل بیت(ع) را انجام می‌دهند. یعنی یکی یکی افراد را شناسایی کردند. در خود مدینه و مکه و کوفه و یمن و ایران و به خصوص خراسان چون دورترین نقطه به مرکز حکومت بنی‌امیه و شام بود و یکی از فرهنگی‌ترین نقاط ایران بود و بیشترین زمینه را داشت. یکی از اصلی‌ترین قرارگاه‌هایی که امام باقر(ع) ایجاد کردند در همین خراسان بود و جالب است که این قرارگاه در سقوط بنی‌امیه نقش داد. حالا راجع به این تشکیلات و کار تشکیلاتی 7، 8 نمونه‌ی تاریخی و حدیثی ذکر شده که من به آن در همین متن اشاره می‌کنم. استراتژی دوم در عرصه‌ی‌تئوریک و کار فرهنگی بود. هم شاگردپروری و کادرسازی خصوصی بود که یک سری افرادی تربیت بشوند. ولو تعداد آن‌ها 30، 40 نفر بیشتر نباشد ولی هر کدام یک یلی باشند که هر کدام از این‌ها به یک منطقه بروند و یک جنبش فکری را به راه بیندازند. یک افراد خاصی تحت عنوان حلقه‌ی اول تربیت شدند که این‌ها در چندین رشته عالم و صاحب نظر بودند. همین‌طور حلقه‌های دوم و سوم که باید نیروهایی باشند که علاوه بر این‌که فرهنگ دینی دارند، ولو خیلی تخصصی نباشد اما نیروهای حکیم، مدیر، مدبر، مجاهد باشند و قدرت تشکیلات‌سازی داشته باشند و همین‌طور جریان‌شناس باشند و جریان‌های مختلف فکری و سیاسی را بشناسند و بتوانند انتقال بدهند و این شاخص‌ها را در دورترین نقاط در اختیار بقیه قرار بدهند و در برابر اسلام فاسد که حکومت آن را تغییر داده و تحریف کرده و اسلام فاسدی که نشر می‌دهد و برای حفظ قدرت و ثروت و توجیه سرکوب عدالتخواهان با اسلام برخورد ابزاری می‌کند، امام باقر(ع) یک سلسله درس و بحث‌هایی می‌کردند که چند لایه داشت و به یک لایه‌ی عمومی در مسجد النبی برای همه می‌رسید که ساواکی هم می‌آمد، نیروهای اطلاعاتی حکومت هم می‌آمدند، آدم‌های مؤمن انقلابی هم می‌آمدند و آدم‌های عوام و عادی هم می‌آمدند. امام باقر(ع) چند لایه نشست و جلسه داشتند و هدف همه‌ی آن‌ها البته یک چیزی بود و آن هم این‌که این تحریفی که در معارف قرآنی و احکام اسلامی توسط ایدئولوگ‌های حکومت فاسد و شاعران درباری و آخوندهای درباری و رسانه‌های حکومت صورت گرفته یک جنبش مقاومت و افشاگری و موجی از بیدارگری ایجاد بشود که در زمان امام باقر(ع) به طور وسیع این اتفاق افتاد. امام سجاد(ع) مخفی و در لایه‌های مخفی می‌توانستند این کار را بکنند ولی زمینه در زمان امام باقر(ع) طوری شد که تا آن موقع هیچ وقت این مفاهیم بعد از واقعه‌ی کربلا به این شکل وسیع و علنی اعلام نشده بود. به حدی که برای بخشی از اقشار عالم جامعه ولو غیر شیعه، جالب بود و می‌گفتند ما تا به حال این‌طور تفسیر از آیات و احادیثی که از پیامبر(ص) نقل می‌کنند و این‌ تحلیل مسائل و این نوع تبیین اخلاق و احکام اسلامی را نشنیده بودیم. چون بعد از سقوط حکومت امام حسن(ع) زبان‌های این‌ها بریده شده بود و روابط قطع شده بود. حالا امام باقر(ع) دوباره خطوط قطع شده را یکی یکی وصل کردند. یک جنبش فکری و سیاسی ایجاد می‌شود. اسلام شماره دو مطرح می‌شود. اسلام ناب در برابر اسلام اموی و اسلام آمریکایی اموی مطرح می‌شود. اسلام اموی آن زمان همین اسلام آمریکایی الان است. اگر این اسلام دوم اسلام است، پس آن اسلامی که بنی‌امیه در این مدت به ما می‌گفتند چه بوده است؟ اگر تفسیر قرآن این‌هایی است که محمد بن علی(ع) می‌گوید، پس این تفسیرهایی که این‌ها می‌گفتند چه بود؟ آن‌ها در مورد «اطیعوا الله و اطعیوا الرسول و اولی الامر منکم...» می‌گفتند «اولی الامر» به معنی هر کسی است که صاحب امر است. یعنی هر کس سوار شما شده و به هر شکل و قیمتی بر شما مسلط شده و قدرت را به دست گرفته اولی الامر است. اولی الامر یعنی ولی امرهای شما و باید از آن‌ها اطاعت کنید همان‌طور که از خدا و رسول اطاعت می‌کنید. قرآن و حدیث و رسول(ص) توضیح می‌دهند که چه کسانی ولی امر هستند. مگر هر کسی که قدرت را به دست گرفت ولی امر می‌شود؟ حکومت آمد و گفت تفسیر این آیه این است که اطاعت از اولی الامر مثل اطاعت از خدا و رسول خدا واجب است و اولی الامر هم هر کسی است که دستور می‌دهد. هر کسی که سوار کار است. یعنی چه؟ یعنی در حکومت نباید بحث بکنی که آیا شما عدال یا ظالم یا جاهل یا عالم یا خائن یا خادم هستی. شما هر کسی هستید اولی امر هستید و اطاعت از شما واجب است. یک مرتبه امام باقر(ع) می‌گوید معنی اولی الامر این نیست و این‌ها اولی الامر نیستند. امام باقر(ع) مبانی ایدئولوژی پوشالی اسلام قلابی را علنی کوبیدند. امام سجاد(ع) در زمان خود نمی‌توانستند علنی برخورد کنند ولی در زمان امام باقر(ع) این امکان هست. منتها لازم نبود اسم بیاورند و اسم نمی‌آوردند ولی آیات را طوری تفسیر می‌کردند که همه می‌فهمیدند منظور چه کسی است. مثل روضه‌ی امام حسین و یزید در زمان شاه بود. خب همه روضه می‌خواندند و کسی هم مانع آن‌ها نمی‌شد و حکومت قند و چای و قمه هم به هیئت‌ها می‌داد. پرچم‌های امام حسین(ع) و عزاداری بود که یک طرف آن پنجه‌ی حضرت عباس(ع) و یک طرف هم تاج شاه داشت. یک امام حسین(ع) بی‌ضرر و بی‌خطری بود. یزید قدیمی بود. حرمله همان حرمله بود. یک نوع عزاداری و هیئت‌هایی هم در اقلیت پیدا شد که از 15 خرداد و زمان انقلاب 56 و 57 جوانه زد که این‌ها هم از امام حسین(ع) می‌گفتند. حکومت برای آن‌ها قند و چای می‌داد و این‌ها را می‌زد. چون این حسین و یزیدی که این‌ها می‌گفتند یک معنای دیگری داشت و معلوم بود که مستقیماً به شاه اشاره می‌کنند. امام باقر(ع) معلم این نوع تبیین دین بودند. ایشان بهانه به دست حکومت نداد. اما هر جلسه‌ای که ایشان آیاتی از قرآن را تفسیر می‌کرد و احادیثی از رسول‌الله(ص) نقل می‌کرد، مبحث کلامی یا اعتقادی یا سیاسی یا اجتماعی یا اخلاق می‌کرد در انتها یک پیام سیاسی هم داشت و همه می‌فهمیدند که این رژیم نفی می‌شود. حکومت هم می‌فهمید اما نمی‌توانست کاری بکند. مدرکی نداشت. چند بار به خانه‌ی امام باقر(ع) ریختند و پول و اسلحه و نامه و اسناد همکاری ایشان با نهضت‌های مسلحانه را پیدا کنند که پیدا نکردند. می‌آمدند و می‌دیدند که فقط سلاح شخصی ایشان یعنی شمشیر خودشان بود. اگر کسی بخواهد جنگ مسلحانه بکند که اسلحه‌ها را در خانه‌ی خود نمی‌گذارد. با این تشکیلات ارتباط هم داشتند و از بعضی از آن‌ها حمایت هم می‌کردند. آن‌هایی که جنبش‌های انحرافی نبودند و واقعاً درد دین داشتند مسلحانه اقدام می‌کردند و شهید می‌شدند و مبارزه‌ی مسلحانه می‌کردند. امام باقر(ع) از این دسته به طور مخفیانه حمایت می‌کرد و حتی برای آن‌ها پول تهیه می‌کرد تا اسلحه تأمین بکنند. اما این جنبش و این تشکیلات به اصطلاح امروزی‌ها هیچ جا دم به تله نداد. در آخر آن‌ها بهانه‌گیری می‌کردند. مثلاً چند بار به خانه‌ی امام باقر(ع) حمله کردند تا شاید چیزی گیر بیاورند یا بگویند فلانی به شما ارتباط دارد و تشکیلات شما فلان است. حداقل یک بار قطعی است که ایشان را بازداشت کردند و با قل و زنجیر تا شام بردند که آن‌جا هم اتفاقی افتاد که اگر فرصت بشود عرض می‌کنم. بنابراین امام باقر(ع) یک سری کلاس‌های اسلام‌شناسی برای سطوح مختلف به راه انداختند که آخر این معارف اسلامی نشان می‌داد که این حکومت اسلامی نیست. اگر این قرآن را قبول دارید، حکومت ستمگر، حکومت فاسقان و فاجران را نمی‌توانید بپذیرید. این‌ها از دین بی‌خبر هستند و اصلاً دین را نمی‌شناسند. اکثر این حکومتی‌ها بلد نبودند قرآن را از رو بخوانند ولی می‌گفتند ما حکومت اسلامی هستیم. وقتی آیات قرآن را در باب اقتصاد می‌خواندند معلوم بود که این تبعیض و تقسیم غیر عادلانه‌ی ثروت در جامعه بر خلاف اسلام است و دیگر نباید این را تحمل کرد. حاکمان باید ساده‌زیست باشند. وقتی این در قرآن و در سنت پیامبر(ص) گفته می‌شود لازم نیست بگویی بنی‌امیه را نگاه کنید. خود مردم مقایسه می‌کردند و می‌فهمیدند. کم‌کم معلوم می‌شد که این‌ها حق حکومت ندارند. وقتی اسلام‌شناسی درست درس داده می‌شود، حتی اگر اسم شخصی را هم نبری ذهن‌ها به سمت مصادیق آن اشاره می‌رود. وقتی درست تبیی کنی مفاهیم مصادیق را پیدا می‌کنند. کم‌کم خیلی از افکار عمومی برای اولین بار فهمیدند که دین در حال تحریف شدن است و این‌ها بخش‌هایی از دین را حذف کرده‌اند و گزینشی عمل می‌کنند. بخشی از دین را مطرح می‌کنند و آن را هم هر طور که بخواهند تفسیر می‌کنند. می‌پرسیدند اگر ایشان پسر پیامبر(ص) است چطور تا حالا صدای ایشان را نشنیده‌ایم؟ اگر قرار است کسی از طرف پیامبر(ص) حرف بزند تا ما دین را از او بیاموزیم، مگر شایسته‌ترین افراد فرزندان پیامبر(ص) نیستند که در همان مدرسه و مکتب متولد شده‌اند؟ حکومت خیلی‌ها را خریده بود. از علما، عالم حدیث، فقیه، قاضی، قاری قرآن، حفاظ، حافظان قرآن و افراد موجه را یا می‌ترساندند و یا به آن‌ها پول می‌دادند یا کلاه آن‌ها را بر می‌داشتند. آدم‌های ساده‌ای بودند. می‌گفتند درست است که ما اشکالاتی داریم ولی بالاخره خدمت هم می‌کنیم و بعضی از آن‌ها را هم می‌ترساندند. ما در همین مشهد عالم مقدسِ پاکِ باتقوا داشتیم که سیاسی نبود و هیچ چیزی نمی‌دانست. پدر من می‌گفت ایشان می‌پرسید این انگلیسی که می‌گویند همان روس سابق است؟ چون یک بار روس‌ها به مشهد حمله کرده بودند و ایشان دیده بوده است. بعد که می‌گفتند انگلیس‌ها می‌آیند ایشان می‌گفته این‌ها همان روس‌های سابق هستند؟ خب تیپ‌های این‌ شکلی هم هستند که آدم‌های خوب و پاکی هستند اما کلاه بر سر آن‌ها می‌رود. کافی است یک نفر آن‌جا بگوید بله، این‌ها همان روس‌های سابق هستند. کسی که نمی‌داند روس همان انگلیس هست یا نه می‌تواند تحلیل سیاسی و اجتماعی داشته باشد؟ به راحتی می‌توان روزی صد بار کلاه او را برداشت. یک عده هم این‌طور بودند. این خیلی نکته‌ی مهمی است که امام باقر(ع) هم آن دسته‌ی عالمان و روشنفکران و هنرمندان فاسد مزدور حکومت را افشا کردند و هم یک جبهه‌ی هنری و علمی سالم را به موازات و برابر آن جبهه بنا کردند و در واقع یک خاکریزی زدند و هم آن بخش ناآگاه متدینین و حتی علمای ساده‌لوح که بازی خورده بودند را آگاه کردند و اتمام حجت کردند و گفتند اگر تا حالا نمی‌دانستید از این به بعد می‌دانید و هم آن بخشی از جامعه و متدینین که ترسیده بودند. از زمان امام حسین(ع) که آن برخوردها شد و زمان امام سجاد(ع) و این‌که 4، 5 قیام شکست خورد و همه را زنده زنده پوست می‌کندند ترسیده بودند. کار سوم امام باقر(ع) این بود که ترس این‌ها را بشکند. در یک موارد خاصی هم پیش آمد که جلوی چشم مردم مستقیم علیه حکومت حرف زد. یعنی امام باقر(ع) یک جنبش چند شاخه پیش گرفتند و در تمام شاخه‌های این جنبش پیروز شدند. حالا شما ببینید که هنوز قرن اول و دوم اسلام است. یک فهرستی از اسم اشخاصی است که عالم هستند و در مسائل شخصی متدین و باتقوا هستند، روزه‌ی مستحبی می‌گیرند، نماز شب می‌خوانند، ملا هستند، با سواد هستند ولی یا در برابر حکومت کلاً خفه است و یک کلمه حرف نمی‌زند ولو غیر مستقیم باشد یا حتی به حکومت خدمت بکند. این اتفاق برای چه افتاده است؟ برای این‌که یک عده ترسیده‌اند. یک عده فریب خورده‌اند. یک عده‌ای هم راه فساد را توجیه کرده‌اند. امام باقر(ع) با این اسلامی که تا آن زمان ساخته بودند و از بعد از امام حسین(ع) کربلا را تعمیق و نهادینه کرده بودند در افتادند و با تبر ابراهیمی این اسلام قلابی و این بت را شکستند. مشروعیت حکومت فاسد را زیر سوال بردند و گفتند حالا قرآن را ما برای شما می‌خوانیم. اولی الامر و ولی امر این‌ها نیستند و اطاعت از این‌ها واجب نیست بلکه حرام است. حکومت آمده برای این‌که نمی‌تواند بر امت اسلام بدون نام اسلام حکومت کند. طبیعی است که یک اسلام قلابی درست می‌کنند و کارهای خود را به اسلام وصل می‌کنند و جعل حدیث می‌کنند و هر سال به مکه می‌آیند. جالب است که هر وقت هم خلفا به حج می‌رفتند، یک کاروان 100 نفره یا 200 نفره از چهره‌های اجتماعی را با خودشان می‌بردند. چهره‌هایی که جامعه آن‌ها را می‌شناسد و عمدتاً هم آدم‌های عالم و دانشمند و متدین و باتقوا بودند. حالا یکی از آن سه دسته بودند. بعضی‌ها با ترس می‌آمدند، بعضی‌ها بازی می‌خوردند و می‌گفتند درست است که خوب نیستند ولی بالاخره پرچم اسلام است. مثل زمان شاه که امام با او مبارزه می‌کرد بعضی از علما را داشتیم که می‌گفتند تنها شاه شیعه در دنیا شاه ایران است و همه‌ی شاه‌های دیگر یا سنی هستند یا دین‌های دیگری دارند. یک شاه شیعه داریم که او هم شاه ایران است. فقط یک شاه داریم که به حرم امام رضا(ع) آمده است. یک بار آمد و به زنش هم گفت یک چادر توری سرش انداخت. با شاه شیعه در می‌افتید؟ شاه شیعه را بزنید و بعد این‌جا یا کمونیست بشود یا سنی‌ها بیایند. به امام می‌گفتند. آن‌جا هم کسانی بودند که می‌گفتند بالاخره‌ خلیفه‌ی اسلام است. بله، خیلی اشکالات دارد ولی بالاخره خلیفه‌ی اسلام است. به حج می‌رفتند و با خودشان یک کاروان از این آدم‌ها می‌بردند که دیدن همین آدم‌ها دور و اطراف خلیفه خیلی از مردم را به اشتباه می‌انداخت. می‌گفتند اگر واقعاً این‌ها اسلامی نیستند پس این‌ها چه کسانی هستند که دور و اطراف این‌ها هستند. نامه‌ی امام سجاد(ع) را دفعه‌ی پیش خدمت شما عرض کردم. همان‌جا همین را می‌گویند. می‌گوید تو وحشت مردم را از حکومت ریختی و کاری کردی که دیگر نترسند. تو یک پلی شدی که مردم عوامی که عقلشان به چشمشان است و چشمشان به امثال توست راضی شدند. حکومت از روی تو به عنوان یک پل عبور کرد و به اهداف فاسد خود رسیدند و مردم را هم به طرف این‌ها کشاندی و مردم گفتند اگر این‌ها واقعاً بی‌دین و فاسد هستند پس این صحبت‌ها چه هست؟ پس این حدیث‌ها چه هست؟ حدیث‌هایی که جعل می‌شد. امام باقر(ع) راه تحریف دین را به طور علنی برای نخستین بار بستند و گفتند ما دین را معرفی می‌کنیم. مردم قضاوت با خود شما باشد. آن چیزی که ما می‌گوییم قرآن و سنت پیامبر(ص) و اسلام ناب است. در اقتصاد، قضاوت، مفهوم خانواده، اخلاق و حقوق اقتصادی، اخلاق و حقوق سیاسی، اخلاق و حقوق جنسی، عبادت، تقوا، توکل، توحید، جهاد، شهادت، مبارزه و مباحث بسیار پیچیده در حوزه‌ی علمی شروع به یک نهضت عظیم علمی و فرهنگی و سیاسی و اعتقادی و اخلاقی کردند که این روحانی‌نماها، مقدس‌نماها و حتی زاهد‌نماها که در عین حال با خلافت هم‌کاسه بودند را رسوا کنند. گفتند ما این‌ها را به شما معرفی می‌کنیم. فردا نگویید یک اسلام را برای ما گفتند و آن هم اسلام دستگاه بود. نه، من این اسلام را به شما می‌گویم و این کار نخستین بار در صحنه‌ی عمومی و به طور علنی توسط امام باقر(ع) صورت گرفته است. تا قبل از ایشان مخفی بود. از زمان سقوط حکومت امام حسن(ع) این نهضت زیرزمینی شده بود و به خصوص پس از کربلا کاملاً زیرزمینی شده بود ولی در زمان امام باقر(ع) از زیر زمین به روی زمین می‌آید و پرچم را بالا می‌گیرد و نهضت و دعوت علنی صورت می‌گیرد. امام باقر(ع) گفتند این‌ها جنایات خودشان را توجیه فرهنگی می‌پوشانند. این‌قدر گفتند تا همه‌ی شما باور کردید و شما را شستشوی مغزی دادند و برای شما ذهنیت ساختند. اصول دین را زیر پا گذاشتند. «حجاج» در زمان «عبدالملک مروان» و فرزندان او و آن افراد کثیفی که به عنوان خلیفه‌ی رسول‌الله(ص) جانشین جور جاهلیت بودند به خلیفه‌ی رسول‌الله(ص) هم قائل نبودند و می‌آمد و می‌گفت این‌ها خلیفه‌الله هستند و خلیفه‌ی رسول‌الله نیستند. ما در عرض پیغمبر هستیم. آن بار روایتی که این‌ها نقل می‌کردند را عرض کردیم که می‌گفتند خلیفه از نبی بالاتر است. خدا پیامبر(ص) را رحمت کند. ایشان پیام آورد و در واقع یک پستچی بود. یک پیامی از طرف خدا رساند و دست ایشان هم درد نکند اما ما صاحب‌خانه و جانشین خدا هستیم. برای همه‌ی این‌ها هم یک آدم مذهبی و یک آخوند فاسد و یک روشنفکر دینی و یک کسی را پیدا می‌کردند که یک ظاهر دینی داشته باشد و توجیه دینی بکند و بگوید که خلافت از نبوت هم بالاتر است. امام باقر(ع) تمام این‌ها را هدف قرار داد. با آتش دقیق و سنگین یکی یکی این برج‌های تئوری اسلام حکومتی را خرد کرد و پایین کشید و به همه فهماند که لباس خلافت برای همه‌ی این‌ها گشاد است. هیچ کدام از این‌ها حق حاکمیت بر یک روستا را هم ندارند چه برسد به کل جهان اسلام و این‌که ابر قدرت جهان شده بودند. در واقع نشان دادند که کار فرهنگی به دو شکل است. یک وقت می‌نشینی و جدا جدا تفسیر و حدیث و فقه و اخلاق می‌گویی ولی در انتها روی هم رفته چیزی را نفی نکرده‌ای. زیر سایه‌ی شاه و صدام و ال سعود و صهیونیست‌ها از مسجد الاقصی تا مسجد النبی و مسجد الحرام تا عتبات و نجف و کربلا تا مشهد امام رضا(ع) همه جا روحانی بوده‌اند و درس دین بوده است. هیچ وقت به طور کامل نفی نکرده‌اند. شما الان اگر بگویی ممکن است اجازه بدهند به مسجد الاقصی بروی و زیر سایه‌ی صهیونیست‌ها کارهای فرهنگی بکنی. ولی نباید مزاحم صهیونیست باشی. در مکه و مدینه هر چه می‌خواهی بگو، آیه بخوان، حدیث بخوان، ولی نباید پایه‌های مشروعیت آل سعود تخریب بشود. زمان شاه هر چه می‌خواهی از امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) بگو. اصلاً به آن‌جا برو و زندگی کن ولی باید از حضرت معصومه‌ای بگویی که از درون آن نفی حاکمیت بیرون نیاید. اگر بگویی جریان حضرت معصومه(س) چه بود و چه حرکتی داشت؟ می‌دانید که حضرت معصومه(س) یک خانم دانشمند است. گاهی کسانی می‌آمدند و از موسی بن جعفر(ع) سوالات علمی بکنند و ایشان نبودند حضرت معصومه(س) که آن زمان یک دختر جوان بودند می‌گفتند حالا سوالات خود را بپرسید تا شاید من بتوانم بگویم. سوالات را مطرح می‌کردند و این دختر به تمام سوالات آدم‌های دانشمند و ملا از جاهای مختلف جواب می‌داد. جالب است که در یکی از این موارد از حضرت معصومه(س) سوالاتی کردند و برگشتند. در مسیر برگشت به امام موسی بن جعفر(ع) بر می‌خورند. خوشحال می‌شوند و احوالپرسی می‌کنند و می‌گویند اتفاقاً ما آمده بودیم تا از جنابعالی سوالاتی بپرسیم که تشریف نداشتید و دختر خانم جواب دادند. حالا ما این جواب‌ها را به شما می‌گوییم تا ببینید درست جواب داده‌اند یا نه. امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرمایند ایشان چه گفته است؟ گفتند ما این سوالات را کردیم و ایشان این جواب‌ها را دادند. امام موسی بن جعفر(ع) فرمودند همه‌ی این‌ها نظرات من هم هست. حضرت معصومه(س) یک چنین دختری است و وقتی که امام رضا(ع) به خراسان آمدند حضرت معصومه(س) راه افتادند و از مدینه با ده‌ها نفر از نیروهای شیعیان انقلابی که هم همراه ایشان هستند و هم محافظ هستند و هم شاگردان ایشان هستند. به این‌جا می‌آیند که بین راه در ساوه مورد حمله قرار می‌گیرند و چندین نفر از یاران حضرت معصومه(س) شهید می‌شوند و ایشان هم دچار کسالت می‌شوند که می‌فرمایند قم کجاست؟ من را به آن‌جا ببرید چون من به خراسان نمی‌رسم. حضرت معصومه(س) در واقع شهید شده است. نقل نشده که ایشان ضربه‌ی شمشمیر خورده است ولی این چه هست؟ خود امام رضا(ع) هم همین‌طور است. امام باقر(ع) می‌فرمودند فرهنگ دینی ظاهراً همه جا تدریس می‌شود. کلاس‌های دینی، کلاس احکام، اخلاق، قرائت، تجوید همه جا هست اما روح دین نیست. اجزای پراکنده‌ی مثله شده‌ی دین هست اما خودش نیست. خود دین توحید و عدالت است. همه‌ی این چیزها باید بر گرد آن مرکز بچرخد. هسته‌ کجاست؟ این پوسته‌ی بدون هسته است. امام باقر(ع) فرمودند ما همین‌هایی را می‌گوییم که شما هم می‌گویید اما ما یک جور دیگری می‌گوییم. حالا این فرهنگ تبدیل به مبارزه‌ی فرهنگی می‌شود. هنر بزرگ امام باقر(ع) این است. فقط نشستن و احکام اسلام را طوری بگویی که جهت‌گیری و سمت‌گیری انقلابی نداشته باشد و نسبت آن با عدالت و توحید و مشکلات نظری، عملی و اخلاقی من و ما و شما مشخص نباشد چه ضرری برای کسی دارد؟ این فقط یک نان‌دانی برای تو می‌شود. زندگی تو می‌گذرد. بعد هم که می‌خواهی به بهشت بروی. امام باقر(ع) فرمودند نه. ما همان‌ طوری دین را می‌گوییم که بوده است تا این فرهنگ حاکم بر افکار عمومی به نام دین خرد بشود. ما ساختارشکنی می‌کنیم. راه این حکومت را می‌بندیم. راه حکومت الهی را بازگشایی می‌کنیم و شاید یکی از دلائلی که امام محمد بن علی(ع)، باقر است که فرمودند «باقر علم الاولین و الآخرین...» برای همین است. «باقر» به معنی شکافنده است. یعنی تمام علم اولین و آخرین و تمام معارف الهی و نسبت آن را با زندگی و دنیای دینی و آخرت دینی یک بار دیگر در شرایطی که فضا آماده‌تر شده و می‌توان تا حدودی علنی سخن گفت بعد از چند دهه اختناق و فشار و سرکوب به دست معاویه و یزید و افراد خبیث دیگر تمام این علوم و معارف را شخم می‌زند. کالبد شکافی می‌کند. یک بار دیگر مرور می‌کنند که اسلام چه بود و چه شد. باقر به معنی لودر معرفتی است. به معنی نگاه مینیاتوری است. به معنی جراحی مجدد فرهنگ عمومی و خصوصی است. باقر، شکافنده یعنی این لایه‌های ظاهری را می‌شکافد و به عمق مطلب می‌رود. یک بار دیگر همه چیز را جلوی چشم فرهنگی و گوش فرهنگی مخاطب بازنمایی و جراحی می‌کنند. و این‌که اگر تمام اجزای اسلام به همدیگر وصل نشوند زنده نیست و مرده است. تکه تکه است. اگر همه به هم وصل باشد ولی روح نداشته باشد، جهت و هدف ندارد. جداگانه قرآن می‌گویی، جداگانه اخلاق می‌گویی، جداگانه سیاست می‌گویی. ارتباط این‌ها چه می‌شود؟ هدف کجاست؟ حالا طوری گفتی که تمام وضع موجود توجیه می‌شود و اسلام فقط امضایی پای وضع موجود می‌شود. امام باقر(ع) آمدند و این سنت‌شکنی را کردند و ورق برگشت. گفتند تا حالا قرآن خوانده‌اید؟ حالا یک بار دیگر با همدیگر قرآن بخوانیم. یک مرتبه دیدند این یک قرآن دیگر است. همین قرآن است ولی یک قرآن دیگر است. این که شیعه می‌گوید قرآن حقیقی در دست صاحب الامر حضرت امام زمان(عج) است به همین معنی است. ایشان وقتی بیاید همین قرآن را طوری می‌خواند که شما فکر می‌کنی یک قرآن دیگر است. در روایت داریم که می‌گویند «یأتی به کتابٍ جدید...». این یک قرآن دیگر است و یک کتاب تازه آورده‌ای. در قرآن این چیزهایی که تو می‌گویی نبود. در حالی که همین‌ها است. به ما و به بشر آموزش می‌دهند که یک بار دیگر کلام خداوند را بخوانید و درست بشنوید و درست بفهمید. امام باقر(ع) در عصر خودشان این کار را کردند. هر کسی که فاسد نبود و به دنبال حقیقت بود و کلاه بر سر او رفته بود، نفس امام باقر(ع) که به او می‌خورد زنده می‌شد. مرده زنده می‌کرد، خوابیده‌ها را بیدار می‌کرد. هر کس سر در آخور حکومت نداشت، سرسپرده و خائن نبود وقتی که سر درس ایشان می‌نشست ولو درس اخلاق ایشان بود، کلاً نظرش از حکومت بر می‌گشت. در واقع تشیع دوباره به دست امام باقر(ع) وارد فاز عمومی شد. مکتب اهل بیت(ع) اسلام ناب است. شیعه یک مذهبی از مذاهب اسلامی در عرض سایر مذاهب نیست. شیعه یک چیزی جدا از اسلام و اضافه بر اسلام نیست که بگویید در اسلام اصول دین سه مورد است ولی شیعه هم دو مورد دیگر اضافه کرده است. این دو توضیح همان سه مورد است. عدل و امامت توضیح همان توحید و نبوت و معاد است. منتها وقتی عدل و امامت مطرح شد ذهنیت به عینیت وصل می‌شود و دیگر نمی‌توانی به اسم این‌که ما معاد و توحید و نبوت را قبول داریم بگویی ما این‌ها را قبول داریم ولی بنی‌امیه و بنی‌عباس و تنها شاه شیعه هستیم. دیگر نمی‌توانی این‌ها را بگویی. نمی‌توانی بگویی ما این‌ها را قبول داریم ولی آل سعود هستیم. امام باقر(ع) دوباره دین را تعریف کرد. بازسازی نکرد بلکه بازتعریف کرد که بدانند کجای کار هستند. پس این یک نهضت فکری بود. نهضت دیگری هم بود. اول عرض کردم که 7، 8 نمونه از روایات در این‌جا ذکر شده که خیلی جالب است و از این نمونه‌ها صدها و صدها وجود دارد. منتها ما چون این متن را می‌گوییم به همین نمونه‌ها اشاره‌ها می‌کنم که دوستان حتماً خوانده‌اند. باید اهمیت این‌ها را متوجه بشویم. عرض کردیم که بحث تشکل و سازماندهی نیروها بود. امام باقر(ع) از یک طرف تغییرات فرهنگی و نهضت فرهنگی را صورت دادند و برای این‌که نگوید ما گفتیم و رفتیم و بلکه بگوید ما گفتیم و ایستاده‌ایم و حالا می‌خواهیم ببینیم محصول این حرکت چه هست و این نهضت فرهنگی و فرهنگ‌سازی را به یک نیروی اجتماعی ترجمه کنیم و به تغییرات واقعی تبدیل کنیم تا این فرهنگ سیاسی روی سیاست واقعی جامعه اثرگذاری کند. فرهنگ اقتصادی روی اقتصاد بازار اثر بگذارد، فرهنگ معنوی روی معنویت جامعه اثر بگذارد یک مسئولیت و مأموریت دومی را هم برای خودشان تعریف کردند که این هم خیلی کار عظیمی بود. این اولین تجربه‌ی شیعه و اهل بیت(ع) پس از کربلا برای سازماندهی نیروها بود که به طور علنی و وسیع اتفاق افتاد. این دو قید را گفتم برای این‌که کار امام سجاد(ع) روشن بشود که همین‌ها بود ولی نه این‌قدر وسیع بود و نه هرگز علنی بود. امام باقر(ع) حرکت را یک فاز و یک گام بزرگ جلوتر آوردند. کار تشکیلاتی این‌جا به این شکل تعریف می‌شود که تعریف قشنگ و خوبی هم هست و می‌گوید یک وقتی شما بذر را می‌پاشی و می‌روی. حالا کدام از این‌ها آب می‌خواهد؟ آفت و آسیب‌شناسی و هوا و نور و آبیاری و سم‌پاشی چه می‌شود؟ می‌توانیم بذر و بپاشیم و برویم و بگوییم ما حرف‌های دین را گفتیم و دیگر کاری نداریم که نتیجه چه می‌شود. خب اغلب این بذرها از بین می‌رود. شما یک فرهنگ مبارزاتی دینی و توحیدی را منتشر کن اما چند هزار نفر نیرو را کادرسازی و تربیت و سازماندهی نکن. خب در این صورت این حرف‌ها در هوا پخش می‌شود و می‌رود. یک عده افراد می‌شنوند، یک عده نمی‌شنوند، یک درست می‌شنوند، یک عده غلط می‌شنوند، یک می‌شنوند و از یاد می‌برند، یک عده می‌گویند حالا شنیدیم ولی باید چه کار کنیم؟ و نمی‌دانند که باید چه کار کنند. کار دوم و نهضت عظیم دوم امام باقر(ع) این بود که شروع به سازماندهی عظیم نیروها کردند. در سراسر جهان اسلام و در اغلب جاها مخفیانه بود. این تشکیلات در خیلی از جاها مخفیانه بود. بُعد فرهنگی را کم‌کم علنی کردند ولی این تشکیلات در اغلب جاها مخفی یا نیمه‌مخفی بود و با تقیه مبارزه می‌کرد. تقیه به معنی مبارزه‌ی مخفی است. بعضی‌ها فکر کرده‌اند که تقیه به معنی ترک مبارزه است در حالی که تقیه به معنی ادامه‌ی مبارزه به نحو پیچیده است. تقیه فریب دشمن است و فریب دادن خودت نیست. بعضی‌ها تقیه می‌کنند و دوستان را فریب می‌دهند. جبهه را خالی می‌کنند و به کسی هم نمی‌گویند که ما خالی کردیم و اسم آن را تقیه می‌گذارد. این تقیه نیست. تقیه تاکتیک مبارزه است. یعنی مبارزه را چنان پیچیده کن که ضربه بزنی ولی ضربه نخوری. چون اگر رو عمل کنی ضربه می‌خوری و متلاشی می‌شوی. لذا برو و زیرزمینی و مخفی عمل کند. خلاصه این‌که تقیه به معنی مبارزه‌ی زیرزمینی است. فرار از مبارزه نیست. تشکیلاتی را راه انداختند که این نیروها را در همه جا شناسایی کنند. امام باقر(ع) از مصر در شمال آفریقا تا حجاز تا عراق و تا ایران و خراسان تشکیلاتی را ایجاد کردند و جالب است که این تشکیلات تا زمان امام زمان(عج) ادامه پیدا کرده است. یعنی نسل عوض شده است ولی این سازماندهی بوده است. زمان امام جواد(ع) مثلاً تحت عنوان سازمان وکالت همین تشکیلات چهار قرارگاه در سطح جهان دارد. حالا اگر عمری بود و به زمان امام هادی(ع) و امام جواد(ع) رسیدیم می‌بینیم که آن‌ها چه کارهایی کردند. امام باقر(ع) شاید اولین سهم بزرگ را در این تشکیلات بین‌المللی داشتند که افراد را شناسایی کردند. کسانی که تحت تأثیر تبلیغات دشمن قرار گرفتند آگاه بشوند، به کسانی که ناآگاه هستند انرژی معرفتی داده بشود، به آن‌هایی که روحیه‌های ضعیفی دارند انرژی معرفتی داده بشود، آن‌هایی که انرژی دارند ولی عقل مبارزه ندارند را عقلانی تربیت بکنی، این‌هایی که عقل دارند ولی روش مبارزه را بلد نیستد سازماندهی کنی و آموزش بدهی، این‌هایی که همه‌ی این‌ها را بلد هستند اما اسلحه یا پول ندارند را بودجه برسانی، کسانی را برای صدور انقلاب و برای تبیین معارف بفرستند. این حرکات، کار عظیمی است که امام باقر(ع) شروع کردند که اگر کسانی تحت تأثیر القائات دشمن قرار می‌گیرند، ترسیده‌اند، شک کرده‌اند یا در یک جایی تنها مانده‌اند و فکر می‌کنند همه از بین رفته‌اند، سریع همه‌ی آن‌ها را دریابند و وصل کنند تا روحیه پیدا کنند و این بذرها سبز بشود و سالم بماند و رشد کند تا گل و میوه بدهد. این کار دومی بود که امام باقر(ع) کردند. همین‌جا من یک نکته‌ای را عرض بکنم که ایشان یک اشخاص خاصی را تربیت می‌کردند و به جاهای دیگر می‌فرستادند. مثلاً دو نفر را به مصر می فرستند. مثلاً سه نفر را به یمن یا جاهای دیگر می‌فرستند. این‌ها افرادی را تربیت می‌کنند و در آن‌جا خود یک امامی می‌شد. همه را به هم وصل می‌کرد و همه را به قطب مرکزی یعنی به مدینه و امام باقر(ع) وصل می‌کرد و برای خودش در آن‌جا نائب و وکیل و نیروهای رده‌ی دو را می‌چید و بر می‌گشت. دوباره سال بعد او یا کس دیگری می‌رفت و سر می‌زد تا ببیند و آسیب‌شناسی کند و ببیند تشکیلات به لحاظ وسعت و عمق به کجا رسیده است و آیا توانسته‌اند در نسل بعدی یارگیری بکنند یا نه. این سازماندهی پیچیده و پنهان به این شکل صورت می‌گرفت. من یک نکته‌ای را همین‌جا باید عرض بکنم. شما ببینید در شرایطی که امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) قرار داشتند، به خصوص در زمان امام سجاد(ع) یک کورسویی هم از امید نبود. یعنی اگر کسی بعد از کربلا می‌گفت مکتب اهل بیت(ع) دوباره احیا می‌شود و یک زمانی می‌رسد که چند صد میلیون شیعه خواهند بود یا مثلاً هزار و اندی سال دیگر مسئله‌ی اول جهان شیعه‌ی اهل بیت(ع) می‌شود که الان واقعاً هست هیچ کس باور نمی‌کرد. حالا ما در این شرایط خیلی‌ها را داریم که مأیوس می‌شوند و وا می‌دهند و شک می‌کنند. در این شرایط که در منطقه یک ابرقدرت و یک قدرت جهانی است. این همه امکانات و نیرو و جلسات و کارها می‌شود. یک زمانی بود که آرزو می‌کردند یک جلسه‌ای بگذارند و 5 نفر در آن شرکت کنند. الان در همین نسل جدید که همه می‌گویند به این نسل جدید امیدی نیست و این‌ها اهل مبارزه و کتاب‌خوانی نیستند و نسل موبایل هستند، اصلاً این‌طور نیست. همین الان من و بعضی از دوستان به جلساتی می‌رویم و استعداد همین بچه‌های نسل جدید، علاقمندی، عشق آن‌ها به حقیقت، پیگیری آن‌ها در مسائل را می‌بینیم که از نسل‌های قبل خیلی بیشتر است. از یک جهاتی از دهه‌ی شصت هم بیشتر است. دهه‌ی شصت همه عمل‌گرا بودند. حوصله‌ی کار و کلاس نداشتند. همه عمل می‌کردند و دائم هم درگیری بود. من الان 30 سال است که با دانشجو و طلبه و فرهنگی رفت و آمد دارم و حرف می‌زنم. بچه‌های همین نسل الان یعنی دهه‌ی 90 یکی از پورشورترین و مستعدترین نسل‌های این چهار دهه هستند. من الان به جلساتی می‌روم و می‌بینم. الان دیگر پیر شده‌ام و نمی‌توانم. من جلسه‌ی 7، 8 ساعته داشتم که شاید هزار نفر جمعیت نشسته‌اند. ما رها می‌کردیم و می‌دیدیم آن‌ها رها نمی‌کنند. سه ساعت و نیم پرسش و پاسخ داشتیم. واقعاً 7 ساعت و نیم طول کشید. 7 ساعت و نیم در هوای گرم نشسته و فقط نیم ساعت در وسط حرف‌ها گفتند اگر بچه‌ها به سلف سرویس نروند دیگر غذایی ندارند که بخورند. سه ربع فرصت دادیم که بروند غذا بخورند. حالا همان را بعضی‌ها رفتند و بعضی ماندند و اجازه ندادند ما برویم یک نفسی بکشیم و یک نمازی بخوانیم و غذایی بخوریم. در همان فاصله‌ی 45 دقیقه هم اقلاً بیشتر از 100 نفر نشستند و اجازه ندادند ما برویم تا باز بقیه آمدند. جلسه‌ای که هزار نفر بیایند و بنشینند و 7 ساعت و نیم طول بکشد را کجای دنیا می‌بینید؟ کلاس دارد، هوا گرم است، مشکل دارد ولی می‌ماند. من واقعاً معتقد هستم زمینه هیچ وقت به اندازه‌ی این بچه‌ها آماده نبوده است ولی خب دشمن هم خیلی فعال است. دشمن هم روی تک تک این بچه‌ها کار می‌کند. با موبایل و ماهواره و فضای مجازی و فیلم کار می‌کند ولی ما هم می‌توانیم و باید کار کنیم. حرف من این است که وقتی ما در این شرایط مأیوس می‌شویم نشان می‌دهد چقدر بی‌دین هستیم. امام سجاد(ع) در آن شرایط به همان عده‌ی کم می‌گفت پیروزی با ماست. حق باماست، پس پیروزی با ماست. امام باقر(ع) مخفیانه یک نفر را به خراسان می‌فرستد که او به خراسان بیاید و سه جلسه‌ی مخفی مثلاً با سه دسته‌ی ده نفری داشته باشد و سوالات این‌ها را جواب بدهد و این‌ها را متصل کند و سیاست‌گذاری کند و برود تا سال آینده. آن زمان امام باقر(ع) به اصحاب خود می‌گفتند این عالی است و ما عالی پیش می‌رویم. در این مسیر یأس و غروری نیست. حالا یک عده در این شرایط مأیوس هستند. کل ائمه‌ی اهل بیت(ع) همگی روی هم رفته شرایط ما را نداشتند. این همه امکانات نداشتند. همه مدام در زندان و تبعید و تحت فشار بودند ولی اصحاب خاص اهل بیت(ع) نه یک لحظه شک کردند و نه یک لحظه مأیوس شدند و نه یک لحظه ترسیدند. حالا ما در این وضعیت مأیوس می‌شویم. به خاطر این‌که یک عده به جای این‌که به مردم اعتماد داشته باشند به آمریکا و غرب اعتماد دارند. به جای این‌که خداباور باشند، نفس‌باور هستند. به جای این‌که به جوانان این نسل اعتماد کنند به آن‌ها اعتماد دارند. در اوج پیروزی خودت را شکست‌خورده احساس می‌کنی. من خیلی تعجب می‌کنم وقتی بعضی‌ها را می‌بینم که کارهای فرهنگی و علمی می‌کنند و مأیوس هستند و می‌گویند دیگر نمی‌شود. ما مأموم این ائمه نیستیم. از زیر خاکستر دوباره ققنوس برخاست. دقیقاً از زیر خاکستر کربلا این ققنوس مقدس را امام سجاد(ع) و بعد امام باقر(ع) دوباره پرواز دادند. از دل مرگ خونین و سرخ یک زندگی سبز دوباره جوانه زد و متولد شد. این‌ها در آن شرایط این‌قدر امیدوار حرف می‌زدند.

و السلام علیکم و رحمت الله.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha